یکی شدن نگار ودانیالیکی شدن نگار ودانیال، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
♥ آدریــن کــوچـولو♥♥ آدریــن کــوچـولو♥، تا این لحظه: 11 سال و 17 روز سن داره

♥ مــامــان و آدریــن کــوچــولــو ♥

پاهای دوست داشتنی آدرین و مگنت های یخچال

ســــــــــلام نــفــس من نمی دونی چقدر دوســـت دارم مخصوصا وقتی خودتو لــــوس می کنی تو بغلم ولــو می شی که هی نــــــازت کنم.  قبـــلا هم گــــفته بودم که تازگــــی ها علاقــــه خاصی به پاهات داری حالا عــــلاوه بر علاقه باهاشون بـــازی هم می کـــــنی و کلا به انگشت پای هـــمه علاقـــه مند شدی. کـــلی با انگـــشت های پات حــــرف می زنی و صداهــــای عجــیب و غریب در می یـــاری.     خــــوب حالا نـــوبت یــخچـــال و مگنــــت های روی اونــــــــه.  یـــــکی از وسایـــل مـــورد عـــلاقه شمـــا یخچــــاله. تـــــــا درش باز می شـــه  هر جــا که  ...
25 مهر 1392

عید قربان اولین عید پاییز

  سلام پسرمامان. خوبی؟ خوشی؟ این اولین عیــــــــــد قربــــان که تو کنار منی. عیدت مبارک عزیزم.    راستی عیــــد همه نی نی گــولــــوها مبــــارک امیدوارم تعطیلات خوبی باشه و به همه خوش بگذره. خدا رو شکر امسال تا این ساعت هنوز چشمم به مراسم قربانی کردن نخورده اصلا دلشو ندارم.  تو هم انگار دیگه خوب خوب شدی دیگه پاهات درد نمی کنه و بی حال نیستی و دوباره شروع کردی به آتیش سوزوندن. کلی هم ادای جدید در می یاری که آدم دوست داره یهو بهت  حمله کنه و بخورتت.    راستی دیروز بازی مقدماتی ایران و تایلند بود و خدا رو شکر بازی رو بردیم   تو هم همین جوری ذو...
24 مهر 1392

آدرین نیم ساله شده

سلام پسر کوچولوی من. خوبی ؟ خوشی؟ سلامتی؟ عزیزکم ماهگیت مبارک امروز واکسنتم زدی کلی هم اذیت شدی بر عکس دفعه های قبل که واکسن می زدی کلی هم با تعجب نی نی های دیگه رو نگاه می کردی که می رفتن واکسن می زدن و گریه  کنان بر می گشتن. الهی بمیرم واست بعد واکسنت سریع بغلت کردم تو هم سریع اروم شدی و چسبیدی به من و این چسبیدن تا خونه ادامه داشت. چون همیشه قبل واکسن بهت استامینوفن می دم تا رسیدیم خونه خوابیدی منم هی کمپرس می کردم پاتو که بازم کمی ورم کرد. الهی قربون اشکات برم که وقتی از خواب پا شدی دیگه پاتو تکون ندادی کلی سعی می کردی با غر غر درد پاتو فراموش کنی ولی گاهی اوقات صبرت لبریز  می شدی می زدی ز...
23 مهر 1392

تولدم بود

سلام قندک من. خوبی؟ دیروز تولدم بود بهترین کادوی تولد امسال من تو بودی. پارسال تو تو شکم ام بودی و امسال تو بغلم. مامان بزرگها و بابا بزرگهات به همراه داییت دیروز خونه ما بودن و تو هم واسشون دلبری  می کردی. تازگیها علاوه بر اینکه با غلت زدن خودتو  می رسونی به وسایل گاهی اوقاتم  خودتو رو زمین می کشی تا به وسیله مورد نظر برسی. اسباب بازیهای جدیدت هم موس و یه عروسک گوسفند و انواع و اقسام کنترلها فرق نداره ماهواره ، ضبط ، تلویزیون با همشون بازی می کنی و در نهایت پرتشون می کنی. انگشتهای پات رو دوست داری میگیری باهاشون بازی می کنی اگه شلوارت بلند باشه و  انگشتهات و نبینی یهو گریه می کنی. ...
15 مهر 1392

شیطون کوچولو

سلام یکی یه دونه من. خوبی ؟ سرحالی؟ وروجک کوچولو تازگیها اصلا یه جا بند نیستی. خیلی خیلی شیطون شدی. صبح تا چشمات و وا می کنی شروع می کنی به شیطنت. تا از خواب پا می شی شروع می کنی سر و صدا   کردن و سریع می چرخی و می خوابی رو شکم.  الهی من قربونت برم تو خواب هم عین عقربه های ساعت می چرخی. شب ها هم دیگه  زود تر از 1 نمی خوابی تازه یه بار 3:5 شب خوابیدی. قربون اون خندهات برم که تا من و بابایی رو می بینی می خندی شب ها هم واسه اینکه بی خیال خوابوندنت بشیم بلند بلند  واسمون می خندی و دستهات و سمتمون دراز می کنی. مامان عاشقته.  نمی دونی چقدر لذت بخش وقتی نیمه های شب چشمام و باز می کنم و می بی...
31 شهريور 1392
1